جدول جو
جدول جو

معنی مرعوب شدن - جستجوی لغت در جدول جو

مرعوب شدن
شکوهیدن ترسیدن
تصویری از مرعوب شدن
تصویر مرعوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
مرعوب شدن
بیمناک شدن، متوحش شدن، هراسان گشتن، سراسیمه شدن، وحشت کردن، به وحشت افتادن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

برکشیده شدن، گره گشوده شدن، از میان رفتن یکسو شدن بالاکشیدن ارتفاع یافتن: کارگر گوز مرفوع شد و جانب اعادی مکسور گشت، برطرف شدن رفع شدن، رفع اشکال شدن، حرکت رفع (ضمه با تنوین یا بی تنوین) گرفتن حرف آخر کلمه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منصوب شدن
تصویر منصوب شدن
برپا شدن، گمارده شدن بر پا شدن، گماشته شدن بشغلی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مندوب شدن
تصویر مندوب شدن
انتخاب شدن برای اجرای مهمی: (من بنده بدان رسالت مندوب ... شدم) (نفثه المصدور. چا. یز. 31- 30)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مغلوب شدن
تصویر مغلوب شدن
کالیدن شکست خوردن شکست یافتن شکست خوردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معیوب شدن
تصویر معیوب شدن
آکدار شدن دارای عیب و نقص شدن عیب ناک شدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن، مطعون گردیدن (گشتن)، نیزه خوردن، مورد سرزنش قرار گرفتن: در آنچه نقل محض است تحریف و تغییری افتاده بود پیش اصحاب صناعت بقلت بضاعت مطعون نگردم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصلوب شدن
تصویر مصلوب شدن
بدار آویختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشعوف شدن
تصویر مشعوف شدن
شاد شدن خوشحال گردیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منکوب شدن
تصویر منکوب شدن
مغلوب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرقوم شدن
تصویر مرقوم شدن
نوشته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مربوط شدن
تصویر مربوط شدن
ربط یافتن بسته شدن وابسته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بازگردانیده شدن، رد شدن مطرود گشتن: زان غنا و زان غنی مردود شد که ز قدرت صبرها پدرود شد، (مثنوی)، در امتحان توفیق نیافتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محسوب شدن
تصویر محسوب شدن
بشمار آورده شدن بحساب درآمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از محجوب شدن
تصویر محجوب شدن
محجوب گشتن: پنهان شدن رو نشان ندادن پنهان شدن پوشیدن شدن
فرهنگ لغت هوشیار
بر انگیخته شدن، فرستاده شدن، برگزیده شدن بر انگیخته شدن، فرستاده شدن، برسالت و پیامبری تعیین شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مرعوب کردن
تصویر مرعوب کردن
ترساندن شکوهاندن ترساندن خایف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشروب شدن
تصویر مشروب شدن
((~. شُ دَ))
آبیاری شدن
فرهنگ فارسی معین
نمدارشدن، نم شدن، نمگین شدن، نمناک گشتن، نمورگشتن، رطوبت دار شدن
متضاد: خشک شدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
Commit, Perpetrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
commettre, perpétrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
melakukan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
অপরাধ করা , অপরাধ করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
करना , अपराध करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
commettere, perpetrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
begehen
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
cometer, perpetrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
begaan
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
скоювати , вчиняти
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
совершать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
popełnić, popełniać
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
cometer, perpetrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مرتکب شدن
تصویر مرتکب شدن
범하다 , 저지르다
دیکشنری فارسی به کره ای